در نوشته های قبلی ام از عدم نظام یافتگی تمام ابعاد زندگی اجتماعی و از جمله شیوه های رانندگی در جامعه پیرامونم گله داشتم . بسیاری از دوستان و عزیزان پیرامونم از این مطلب استقبال کرده اند و بسیاری از اوقات مرا شرمنده محبت ها و لطف بی دریغ شان کرده بودند . برخی از خوانندگان هم چنین ریز بینی هایی را مایه دردسر می دانستند و مرا از آينده می ترساندند !
آن مدعی بودند که " شرایط " را می باید پذیرفت و اگر حتی قرار باشد تغییری رخ دهد این تغییر وظيفه من یا امثال نیست که هیچ ، پرداختن به این مسایل پيامدهاي نا خوشایندی خواهد داشت .
بسیاری از اوقات ما فراموش می کنیم یا می خواهيم که فراموش کنیم در قبال جامعه مان مسؤول هستیم . حد و اندازه عمل به این مسؤوليت برای هر یک از ما متفاوت است یک مأمور پلیس یا نيروي انتظامي در حوزه مأموريت تعریف شده برایش مسووليت های سنگینی دارد اما این دلیل نمی شود که پس از پايان ماموریتش مانند یک شهروند عادی در قبال مشکلات اجتماعي یا موارد غیر قانونی یا غیر انسانی سکوت کند .
برای من هم جز این نیست . شیوه های رانندگي غلط در جامعه پیرامون ما نشان دهنده مشکلات ساختاری و بنيادي بسیاری است که ریشه در نظام فرهنگی ، اجتماعی اقتصادی و حتی سياسي دارد .
اگر یک مامور پلیس فقط بخواهد ماوریتش را انجام بدهد و سایر مسوولیت هایش را فراموش کند شخص من نمی توانم او را شایسته زندگی کردن در یک جامعه انسانی بدانم . بسیاری از مشکلات ما نیز از همین جا ناشی می شود : تعریف دقیقی از وظايف اخلاقی ، انسانی و حرفه ای مان نداریم و در بسیاری از اوقات منافع شخصی مان را به این وظايف بسیار مهم ترجیح می دهیم .
دلیل آن که امروز جامعه ما به چنین مشکلاتی دست به گریبان است هم جز این نیست . حال از شما می پرسم آيا من می باید در مورد چنین موارد آزار دهنده ای که خود نشان دهنده مشکلات ساختاری و بنیادی بزرگى هستند سکوت کنم ?
الگوهای رانندگی در جامعه ما شکل گرفته از ساختارهایی است که ریشه یابی آن ها بسیار دردناک و بسیار آزار دهنده اند ...
شما به من بگویید :
... آیا من باید سکوت کنم ?
نظرات شما عزیزان: